vanda

international relation

vanda

international relation

احتمال معاملۀ واشنگتن-مسکو بر سر سوریه وجود دارد

زمان انتشار:۱۰:۳ - ۱۳۹۱/۷/۸|نسخه چاپی
امتیاز به این مطلب:
7 )

احتمال معاملۀ واشنگتن-مسکو بر سر سوریه وجود دارد 

خاورمیانه - حسین طالبی کارشناس اروپا و روابط بین الملل می گوید: آمریکا آمادۀ معامله با روسیه بر سر بحران سوریه است و وزیر خارجه آمریکا از اعطای امتیازات جدید به روسها سخن به میان آورده است.

زهرا خدایی


ماراتن مذاکرات دیپلماتیک برای حل بحران سوریه، همچنان ادامه دارد. گفته می شود با ورود و مشارکت جدی تری برخی از کشورهای منطقه امیدهای تازه ای برای پایان دادن به بحران در حال ظهور است. هر چند هنوز نمی توان به نتایج مذاکرات امیدوار بود اما بسیاری از کارشناسان، قرار گرفتن و نشستن بازیگرانی همچون ایران، ترکیه و عربستان و مصر بر سر یک میز را نشانۀ مثبتی در روند بحران می دانند و بر این اعتقادند که مشارکت جدی تر این کشورها می تواند به نتایج امیدوارکننده ای منتهی شود. با این حال نقش قدرتهای فرامنطقه ای(آمریکا و روسیه) که امروز بحران سوریه را به کانون زورآزمایی آنها تبدیل کرده نیز غیرقابل انکار است. کافه خبر هفتۀ پیش میزبان حسین طالبی، کارشناس اروپا با موضوع "بررسی مواضع قدرتهای بزرگ در قبال بحران سوریه" بود. طالبی می گوید: در صورت ادامۀ بحران سوریه این امکان وجود دارد که معامله ای میان آمریکا و روسیه بر پایان دادن به بحران سوریه صورت گیرد، کمااینکه واشنگتن نیز آمادۀ واگذاری امتیازاتی به روسها برای متقاعد کردن آنهاست. مشروح کافه خبر سرویس بین الملل خبرآنلاین با حسین طالبی را در ذیل می خوانید.

با گذشت 18 ماه از بحران سوریه، چرا تلاشهای جهانی برای حل بحران سوریه به نتیجه ای نرسیده است؟ چرا قدرتهای بزرگ نتوانسته اند بحران سوریه را مهار کنند؟
دربارۀ بیداری اسلامی در تونس و مصر و لیبی تا حدودی دیدگاه آمریکایی ها و اروپایی ها متفاوت بوده است. اما به طور کلی انتظار نداشتند چنین اتفاقی بیفتد. من اعتقاد دارم که آمریکایی ها موج سواران خوبی هستند. در تونس این اتفاق افتاد، آنها احساس کردند که زود زمام از دستشان در رفت و بن علی با یک اتفاق ساده سقوط کرد و در مصر شاید اینها حساب شده تر عمل کردند. چون ارتش پشت قضایا بود و توانستند مبارک را کنار بگذارند. اما این مسئله را در نظر داشته باشید که ارتش همچنان پشت صحنه است. من پیش بینی می کنم که درگیریهای بین دولت و ارتش پیش بیاید و شاید به نوعی ترکیبی از آنچه که در ترکیه امروزی است الگو گرفته اند. 
در لیبی نیز به رغم غیرقابل پیش بینی بودن قدافی، بحران زودتر مهار شد. همانطور که می دانید لیبی جایگاه و موقعیت خاصی به لحاظ ژئوپولیتیک و منابع انرژی برای اروپا دارد. اما در مورد سوریه، من بر این اعتقادم که بحران در این کشور تمهیداتی برای مقابله با ایران بود. یعنی می بینید که جدیداً کانادا سفارت ایران را تعطیل کرده است. یکی از دلایل این امر نیز حمایت از سوریه ... عنوان شده است. در صورتی که مشاهده می کنید الان در سوریه مبحث تروریسم خیلی گسترده شده و در حقیقت به سمت طالبانیسم پیش می رود. در واقع حمایت غرب از گروههای تروریستی در سوریه دقیقاً همان روشی است که 20 سال پیش در جنگ افغانستان و آمریکا علیه نیروهای شوروی به کار رفت. سوریه و ایران و حزب الله به عنوان خط مقدم جبهۀ مقاومت قرار دارند و برنامه هایی برای تضعیف این جبهه در دست اقدام دول غربی قرار دارد. از دیگر سو سوریه به هر میزان که ضعیف تر باشد، به نفع صهیونیست هاست و حتی به نظر برنامه هایی هم برای تجزیه سوریه در دست است. که البته این مسئله به نفع هیچیک از کشورهای منطقه نخواهد بود. 
چرا جامعۀ جهانی نتوانسته طرفها را به پای مذاکره بنشاند؟ 
یکی از دلایل آن اختلاف بین گروههای درگیر است. گرایشات مختلف نیز از دیگر عوامل این موضوع است. از طالبانیسم گرفته تا افرادی که معتقد به تعامل با دولت بوده ومعتقدند باید از فضای که دولت داده استفاده کرد و به دلیل همین تشدید اختلافات نمی توان به نتیجه مثبتی رسید. خشونت هایی که ایجاد شده نیز باعث شده که نمایندگان ومیانجی گران در مأموریت خود موفق نباشند. از سویی نادیده گرفتن نقش ایران نیز از مهمترین دلایل شکست طرح های غربی است. 
اگر ایران در فرایند مذاکرات و تلاش ها مشارکت داشت، نتیجۀ بهتری حاصل می شد؟
ایران می توانست نقطۀ عطفی باشد. ایران نقش خودش را در لبنان به خوبی نشان داد. در کنفرانس قطر ایران کشوری بود که توانست ثبات و آرامش را به لبنان باز گرداند. در سوریه نیز ایران می توانست نقش مهمی را ایفا کند. اما برخی از غربیها و مخالفین نقش ایران را قبول نداشتند. 
در واقع شما با استناد به نقش ایران در برقراری ثبات و آشتی ملی در لبنان معتقدید که کشورمان در سوریه هم می توانست وحدت ملی ایجاد کند. آیا فکر نمی کنید که شرایط لبنان و سوریه با هم تفاوت دارد؟
بله. شرایط سوریه و لبنان یکی نیست شیعیان در لبنان اکثریت را دارند. اما در سوریه علویها کمتر هستند. اما معتقدم ایران می توانست بحران سوریه را کاهش دهد. ایران ارتباطات خوبی می توانست با گروههایی که خواهان پرهیز از خشونت بودند، داشته باشد. 
ما می بینیم که عمده کشرهای غربی به همراه برخی کشورهای منطقه ای از جمله ترکیه، عربستان و قطر همه تلاش خود را برای ساقط کردن نظام اسد می کنند پس چرا هنوز موفق نشده اند، اسد را برکنار کنند؟
اگر روسیه و چین قطعنامه های شورای امنیت را وتو نمی کردند، مطمئن باشید همان حادثه ای که در لیبی اتفاق افتاد ممکن بود در سوریه نیز اتفاق بیفتد یعنی دخالت خارجی. ولی روسیه و چین با توجه به اینکه وضعیت لیبی را دیده بودند و از آن وضعیت چیزی عایدیشان نشده بود و حتی متوجه شدند که نقطه ثقلی را از دست داده اند، قطعنامه های شورای امنیت را وتو کردند. در عین حال آنها مسائل داخلی خود ا نیز مدنظر دارند. ادامه چنین روندی می توانست به یک رویه بدل شود که چندان مناسب نبود. وزیر خارجۀ روسیه همچنین اعلام کرد که قضیۀ حل بحران سوریه نیست و آنها در پی تضعیف ایران هستند.
شما می گویید آمریکا معطل روسیه و چین مانده است اما آمریکا در سال 2003 نیز نتوانست اجماع جهانی برای حمله به عراق ایجاد کند و در واقع حملۀ یکجانبه بود و بدون معطل شدن برای قطعنامه شورای امنیت، دست به حمله زد. در حالیکه در مورد افغانستان، این اقدام از طریق قطعنامۀ شورای امنیت حاصل شد. چرا آمریکا هم اکنون وانمود می کند که منتظر قطعنامه های شورای امنیت است، چرا خودسرانه دست به حمله نمی زند؟
خوب نتیجه آن رفتار این بود که در دوران بوش چهرۀ آمریکا به شدت در جهان مخدوش شد. از سوی دیگر ظهور و تثبیت اوباما به عنوان رییس جمهور آمریکا به این دلیل بود که چهرۀ مخدوش شده این کشور را ترمیم کند و شعارها و رفتارهایی متفاوت از دوران بوش به نمایش بگذارد و اعتبار آمریکا را در نزد جهانیان باز گرداند. اگر اوباما بخواهد برخلاف چنین نقشی عمل کند، در واقع فرقی با پیشینیان خود ندارد و حتی به حیثیت دموکرات ها نیز ضربه خواهد زد.

بنابراین نتیجه می گیریم که اگر رامنی در انتخابات آمریکا برنده شود، این احتمال وجود دارد که شاهد تغییر مهمی در بحران سوریه باشیم؟
هر احتمالی وجود دارد. چون جمهوریخواهان کمتر به این مسائل اهمیت می دهند. اما دموکراتها غالباً بیشتر به تعهدات خود در سازمانهای بین المللی پایبند هستند. ولی فکر نمی کنم که جمهوریخواهان رأی بیاورند. 
چین و روسیه چه دلایل استراتژیکی برای دفاع از سوریه دارند و تا چه زمان پای این دفاع می ایستند؟
هم اکنون اغلب کشورهای عربی بیشتر به سمت غرب تمایل دارند. تنها کشوری که باقی مانده سوریه است که ممکن است سمت و سوی شرقی داشته باشد. اگر این نقطۀ نفوذ نیز از دست برود، دیگر هیچ کشور عربی نخواهد بود که گرایش به سمت شرق داشته باشد. همچنین سوریه از لحاظ ژئوپلتیکی مهم است و از سوی دیگر همانگونه که گفتم نباید چنین اقداماتی به عنوان یک روند و الگو در جهت منافع برخی کشورها قرار گیرد.
نقش اروپا در بحران سوریه را چگونه ارزیابی می کنید؟
تصور می کنم بحران اقتصادی در تصمیمات رهبران اروپا بسیار دخیل است و آنها را مجبور می کند که برخی تصمیمات خود را تعدیل کنند. به نظرم برای آنها اهمیت مسائل داخلی و بحران اقتصادی بیشتر از مسئله سوریه برای آنها اهمیت داشته باشد. حتی شاید بتوان گفت که امروز ترکیه بسیار خوشحال است که نتوانسته به اتحادیه اروپا بپیوندد. اگر به این اتحادیه می پیوست تحت الشعاع بحرانهای اقتصادی قرار می گرفت. در حالی که اکنون ترکیه 8 درصد رشد اقتصادی دارد و بازی زیرکانه خود را در کلیۀ صحنه ها ادامه می دهد.
اگر بحران سوریه ادامه دار شود، به نفع چه کسی است؟
اگر بحران ادامه پیدا کند، به نفع رژیم صهیونیستی است. تضعیف جبهۀ مقاومت و سوریه به نفع رژیم صهیونیستی است. امریکا یی ها هم به نظرم در حال متقاعد کردن چین و روسیه اند تا بتوانند نظر موافق آنها را در شورای امنیت کسب نموده و قطعنامه ای را تصویب کنند.
چه امتیازاتی؟
اخیراً خانم کلینتون اعلام کرد که آمریکا آماده است تا تحریم هایی که کشورش در دوران بعد از جنگ سرد علیه روسیه به کار گرفت را لغو کند. هنوز مشخص نیست که تحریم ها شامل چه مواردی است اما دقت کنید که آنها یکسری مسائل را از آرشیو خود بیرون کشیده اند و در تلاش برای امتیاز دادن و امتیاز گرفتن هستند تا بتوانند روسیه و چین را تطمیع کنند.
مادامی که دخالت خارجی در سوریه نباشد، دولت بشار اسد سقوط نمی کند، شما موافق این نظر هستید؟
بله. تا موقعی که دخالت خارجی صورت نگیرد؛ اتفاقی نمی افتد. من معتقدم برخی از کشورهای عربی نیز نقش پررنگی دارند، چون از جانب ایران احساس نگرانی می کنند. 
اروپایی ها کجای بحران سوریه ایستاده اند؟ در مورد لیبی، فرانسه وانگلیس سریعا واکنش نشان دادند. برخی از کشورهای اروپایی اصولاً با توجه به ریشه های تاریخی واستعماری، تمایل بیشتری برای نقش آفرینی در مسائل آفریقا از خود نشان می دهند که در مورد لیبی و سیر تحولات و سقوط قذافی آن را مشاهده کردیم ولی در مورد خاورمیانه، آمریکایی ها سرعت عمل بیشتری دارند و به نظر می رسد اروپایی ها بیشتر ناظر هستند. 
در اروپا تنها سه کشور است که سیاست هایشان، خاورمیانه را تحت الشعاع قرار می دهد.(انگلیس، فرانسه، آلمان و تا حدودی نیز ایتالیا) در اروپا مواضع متفاوتی شاهدیم، مثلاً در مورد حملۀ عراق، فرانسه عقب نشینی کرد، آلمان و انگلیس همراهی کردند ولی در قضیۀ لیبی آلمان عقب نشست و فرانسه و انگلیس جلودار شدند که این مسائل به نظرات سارکوزی بر می گشت که در زمان ریاست جمهوری اش، فرانسه را بار دیگر وارد ساختار فرماندهی ناتو کرد و احساس کرد که می تواند با پیروی از سیاست های نئوکان ها و آمریکایی ها منافع فرانسه را بیشتر حفظ کند. به هرحال به نظرم یک استثناء بود. انگلیسی ها نیز همیشه پیرو سیاست های آمریکایی ها بوده اند. اما آلمانها احساس می کنند که در وضعیت فعلی بیشتر به مسائل اقتصادی و داخلی خود باید بیاندیشند. سیاست خارجی برای آنها اهمیت دارد اما تا آنجایی که به منافع آنها ضربه نزند. حتی گفته می شود که بعد از بحران لیبی بخشی از آلمانی ها بر این اعتقاد بودند که چرا کشورشان در لیبی دخالت نکرده است. اما من تصور می کنم که آلمانها با عدم ورود به بحران لیبی بُرد کردند. نیرویی به این کشور ارسال نکردند اما از مزایای اقتصادی آنجا می توانند بهره مند شوند. چون تکنولوژی آلمان را نمی توان نادیده گرفت و در همین جهت من فکر می کنم که آنها در جهت سیاستهای واقع گرایانه کلاسیک گام برمی دارند. اما انگلیسی ها سیاست نئوکان ها را پیگیری می کنند.
فارغ از اینکه چه کسی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا روی کار می آید،حقیقت خواست غرب در سوریه چیست؟ برخی معتقدند که در آمریکا هنوز به جمع بندی نهایی برای ساقط کردن بشار اسد نرسیده اند؟ عده ای دیگر نیز بر این باورند که غرب در سوریه سیاست زمین سوخته را اجرا می کند و در واقع به نفع آنهاست که همین وضعیت موجود ادامه پیدا کند؟ 
وضعیت فعلی سوریه نیز به نفع غرب است. مگر اینکه میانجی گری مناسبی صورت گیرد و همۀ گروهها دور هم جمع شوند و به نتیجه ای برسند. اما این اولین بار نیست که آمریکایی ها از مباحثی همچون حقوق بشر و یا دمکراسی استفادۀ ابزاری می کنند، این مسئله ای بوده که همیشه در غرب بوده است. مثلاً در غرب شما می توانید دربارۀ هر چیزی صحبت کنید و حتی به ادیان توهین کنید، اما زمانی که موضوعی تاریخی مطرح می شود، جرم است و زندانی دارد. اگر موضوع آزادی بیان مطرح است، تعطیلی پرس تی وی با هیچیک از معیارهای غربی سازگار نیست در حالیکه بسیاری از گروههای تروریستی در همان کشورهای اروپایی دارای رادیو و تلویزیون هستند. حتی در حوزۀ دمکراسی مثلآً زمانی که حماس در غزه به پیروزی دست یافت غرب از به رسمیت شناختن آن سر باز زد. همۀ اینها مصداق بارز استانداردهای دوگانه است. 
این فرضیه وجود دارد که از دل بحران سوریه، بحران جدیدی متولد شود، از جمله بحران کردها. بخشی از این بحران برای ترکیه به وجود آمده است. ممکن است این بحران برای عراق و یا ایران هم ایجاد شود؟

اگر این بحران ادامه پیدا کند، این احتمال وجود دارد که بحران کردها تشدید شود. هرچند ترکیه این اجازه را نخواهد داد که خیلی پیشروی کند. در این مسیر منافع ایران و ترکیه همسان است. ترکیه وارد یک بازی شده است که عواقب آن را پیش بینی نکرده است. زمانی که آمریکا به عراق و افغانستان حمله کرد، یک توازن قوایی را در منطقه بر هم زد که به نفع ایران شده است. هم اکنون آمریکایی ها به دنبال ایجاد آن توازن قوا هستند. تحریم هایی که برای ایران وضع کرده اند، هدفش اینست که رشد اقتصادی ایران را کاهش دهند و از سوی دیگر رشد اقتصادی کشورهای اطراف افزایش یابد. در چنین وضعیتی ایران تضعیف می شود و از آن طرف کشورهای همسایۀ ایران تقویت می شوند. این مسئله توازن قوای مدنظر غرب را به وجود می آورد که البته تبعات و عواقبی دارد که ممکن در دایرۀ پیش بینی های آنها محاسبه نشده باشد؛ مثل وضعیت کنونی سوریه. 
در واقع به طور غیرمستقیم شما بر این باورید که آمریکایی ها سناریویی دارند که تبعاتی برای منطقه دارد و ممکن است در بلندمدت به زیان آنها باشد.
در کوتاه مدت ممکن است حوادث به نفع غرب باشد، اما در بلندمدت به زیان آنها خواهد بود. به مورد افغانستان نگاه کنید. هدف از تشکیل طالبان چه بود؟ آمریکا، القاعده و طالبان را پرورش داد تا در جهت منافع غرب گام بردارد. هنگامی که ورق برگشت خود آمریکاییها سرکوب طالبان را بر عهده گرفتند و در این کشور دخالت نظامی کردند. 
این روزها سالگرد حوادث یازده سپتامبر را پشت سرگذاشتیم. حادثۀ 11 سپتامبر تا چه میزان ریشه در تحولات خارجی آمریکا داشت؟ به یک معنا 11 سپتامبر کار القاعده بود و یا ریشه در طراحی بازیگرانی داشت که القاعده بازیگران آن بودند؟
نمی توانم به صراحت بگویم که کار چه کسی بود. اما همراهی و کمک آمریکایی ها به طالبان و القاعده مشهود بود. برخی از اندیشمندان آمریکایی نظرشان این بود که این اقدام انجام شد تا امریکا توجیهی برای دخالت نظامی در کشورهای دیگر داشته باشد. من فکر می کنم اقدام آمریکایی ها در جهت حمایت از طالبان و القاعده به خود آنها برگشت داده شد و چنین حادثه ای را رقم زد. 
آیا کشته شدن بن لادن به معنای پایان دورۀ 11 سپتامبر و پروژۀ آمریکا تلقی می شود؟
خیر. بن لادن فقط رهبری القاعده را بر عهده داشت و در واقع یک عروسک بود. این اندیشه از جای دیگری حمایت می شده است. می بینید که القاعده در بسیاری از کشورها اعم از سوریه، آفریقا و ... وجود دارد . بسیاری از کشورهایی که از اندیشه های سلفی حمایت می کنند، پشت اندیشه های افراطی این گروه تروریستی هستند. 
آمریکا که نزدیک به 10 سال جنگ در افغانستان علیه تروریسم را رهبری کرده بود، امروز در سوریه در کنار این گروه تروریستی قرار گرفته است و با آنها اشتراک منافع پیدا کرده است. گروههای تروریستی غالباً در بازیهای سیاسی به عنوان ابزار مورد استفاده قرار می گیرند، مثلاً منافقین مدتها ابزاری در دست رژیم عراق بودند و الان در دست کشورهای غربی هستند و در راستای سیاستی که آنها می خواهند حرکت می کنند. در واقع تروریستها در زمان نیاز مورد استفاده دول غربی قرارمی گیرند.

 

http://www.khabaronline.ir/detail/245763/World/middle-east

آیا آمریکا از حوادث ۱۱ سپتامبر بهره برداری کرد

http://www.khabaronline.ir/detail/242373/World/americas

آیا آمریکا از حوادث ۱۱ سپتامبر بهره برداری کرد؟ 

آمریکا - حسین طالبی کارشناس مسائل بین الملل در کافه خبر درباره بهره برداری آمریکایی ها از حوادث 11 سپتامبر می گوید


4949
 

 

فرای استعمار نوین

استعمار نوین 

خاورمیانه - غرب با ایجاد درگیرهای فرقه ای، تاکید بر ایدئولوژی های ساختگی همانند دموکراسی غربی و حقوق بشر سعی دارد تا نحوه تفکر و شیوۀ زندگی مردم شرق را تغییر دهند.

* حسین طالبی

استعمار، معنای زیبایی دارد. این واژه به معنای آبادانی است، اما این مفهوم در عرصه سیاسی به معنای در اختیار داشتن و نفوذ کشور قدرتمندی بر کشور دیگری است که حاصل دسترنج آنان را می رباید. در قرن بیست و یکم آمریکایی ها نیز مانند انگلیسها در دهه 70 متوجه شده اند که دیگر نمی توانند مانند سابق رفتار ارباب و رعیتی با دیگر کشورهای منطقه داشته باشند. به همین منظور سعی دارند تا از تحولات منطقه که به دلیل افزایش آگاهی مردم صورت گرفته، استفاده برده و نقشه استعماری نوینی را فراهم آورند. آنها با ایجاد درگیرهای فرقه ای، تاکید بر ایدئولوژی های ساختگی همانند دموکراسی غربی و حقوق بشر سعی دارند تا نحوه تفکر و شیوۀ زندگی مردم شرق را تغییر دهند. در مصر علیرغم انقلاب مردمی، نظامیان همچنان حکومت را قبضه کرده اند. در بحرین از سرکوب قیام مردم توسط سعودی چشم فروبستند و در سوریه نیز همچنان سعی در مداخله دارند تا به خیال خود آنچه را که مطلوب آنان است، فراهم آورند. 
آمریکا سعی دارد با برهم ریختن خاورمیانه ساختارهایی را برای مقابله با جمهوری اسلامی ایجاد کند که بنا بر نظر مقام رهبری، دستاوردهای هسته ای ایران تنها بهانه ای برای اقدامات پشت پردۀ آنان بوده است. اما همانگونه که در افغانستان وعراق آمریکایی ها به خواسته های خود نرسیدند به نظر میرسد دراین میدان نیز بازنده ای بیش نباشند. چشم پوشی از حوادث برمه و کشتار مسلمانان غزه توسط رژیم صهیونیستی نشان میدهد که نگرانی آنان از حقوق بشر تا چه میزان دروغین است و به راستی آنها چقدر نگران انسانیت و بشریت هستند؟ 
جهان امروز ما از دو مساله رنج می برد؛ فقر، گرسنگی و نابودی انسانها از طریق جنگ. اما کمک قدرتمندان به کشورهای آفریقایی که روزانه صدها نفر از گرسنگی جان می سپارند به چه میزانی بوده است؟ 
جنگهایی که غرب به رهبری آمریکا در افغانستان و عراق ایجاد کرد و منجر به کشته شدن هزاران نفر از افراد بیگناه شد، هیچ کدام از خواسته های مردم این کشورها را برآورده نکرد. مبارزه با تروریسم در افغانستان نیز ناموفق بود، زیرا علاوه بر افزایش میزان جرم وجنایت بر اساس آمار سازمان ملل متحد، قاچاق و کشت مواد مخدر چندین برابرگردیده و میزان خشونتها و جنگهای خانمانسوز نیز افزایش یافته است. ازسوی دیگر آیا آزادی خانم آن سانگ سوچی درمیانمار (برمه) مهمتر از قتل عام مردم مسلمانان کشور و اواره کردن آنان بود؟ دراین میان چرا صدای مدعیان حقوق بشر خاموش گردید؟ در پاکستان بر اثر حملات هواپیماهای بدون خلبان روزانه چندین نفر از مسلمانان کشته می شوند، اما متحدین اروپایی امریکا دربرابر چنین مساله ای خاموش مانده اند. اروپایی ها در آفریقا بیشتر از آنچه که به فکر حقوق بشر و رفع گرسنگی مردم باشند، به دنبال مواد خام در رقابت با چین هستند. اقداماتی که آنان اکنون برای رسیدن به اهداف خود در پیش گرفته اند را می توان به شرح ذیل برشمرد: 
-تفرقه میان مذاهب خاورمیانه 
- ایجاد نقاط آشوب 
-تلاش برای انقلابهای رنگی در مناطق مختلف 
-ایجاد توازن منطقه ای برای کنترل هر ببیشتر 
- فروش سلاح های پیشرفته نظامی به کشورهای به اصطلاح دوست خود 
- کنترل منابع معدنی و منابع سوختی 
- تغییر ارزشها و باورهای مردم 
- استعمار مغزهای جهان سوم و استفاده از متخصصین این کشورها 
این موارد شمه ای از اقدامات و اهداف آنان برای تغییر نگرشها وارزشهای اساسی خاورمیانه است که شاید بتوان از آن به عنوان استعماری نوین نام برد. به نظر میرسد ایدئولوژی جدیدی لازم است تا تمامی این نگرشهای ماتریالستی وکاپیتالستی را تغییر دهد. شاید آنچه که جمهوری اسلامی ایران از آن به عنوان عدالت جهانی یاد می کند، بتواند راهگشای نظریات جدیدی در عرصه روابط بین الملل باشد تا به این ترتیب شاهد جنگهای خانمان سوز و بی عدالتیها در جهان نباشیم.

 *کارشناس اروپا