vanda

international relation

vanda

international relation

مقاله ای قدیمی در مورد ایتالیا


برلوسکنی در پایان راه

برلوسکنی در پایان راه

تهران، گروه گزارش- 'سیلویو برلوسکنی' نخست وزیر ایتالیا در پی مشارکت گسترده مردم در همه پرسی دو هفته پیش این کشور اروپایی شکست دیگری را تجربه کرد تا دولت او 18 ماه مانده به پایان دوره اش، با دشواریهای بیشتری روبرو شود.


به گزارش ایرنا، بیش از 47 میلیون و 300 هزار نفر واحد شرایط برای شرکت در همه پرسی به 61 هزار صندوق اخذ رای فراخوانده شده بودند که در این میان حدود 26 میلیون و 800 هزار نفر معادل حدود 57 درصد در همه پرسی روز یکشنبه 13 ژوئن- 23خرداد- حضور یافته و نظر خود را در مورد سوال‌های مطروحه اعلام کردند. در این همه پرسی چهار موضوع مهم مورد استفسار قرار گرفت.

1- ممنوعیت فعالیت‌ها و احداث نیروگاه های هسته‌ای در ایتالیا

2- مصونیت قضایی مقامات در هنگام تصدی

3- خصوصی سازی خدمات آبرسانی

4- اخذ تعرفه مالیاتی آبرسانی

پاسخ اکثر رای دهندگان به پرسشهای مطروحه این همه پرسی مورد رضایت و خرسندی حزب حاکم ایتالیا قرار نگرفت. بالغ بر 95 درصد رای دهندگان به ممنوعیت احداث نیروگاه های هسته‌ای ایتالیا پاسخ مثبت داده و به سه سوال دیگر پاسخ منفی ارایه کردند.

پس از 16 سال این نخستین باری است که حد نصاب یک همه پرسی در ایتالیا به بیش از 50 درصد رای دهندگان واجد شرایط می رسد که لازمه تعهد دولت به اجرای نتایج همه پرسی است. این مساله بیانگر آن است که مردم به شدت از دولت برلوسکنی ناراضی هستند.
شکست برلوسکنی در انتخابات شهرداری‌ها و واگذاری شهر میلان پایگاه جناح راست و مقر اصلی برلوسکنی به مخالفین بیانگر آن است که مخالفتها علیه دولت او شدت گرفته است.
به عقیده 'برسانی' رهبر حزب دموکرات‌ها، این همه پرسی می‌گوید که همه شهروندان در مقابل قانون برابر هستند و آقای نخست وزیر نمی‌تواند مصونیت قضایی داشته باشد. نتیجه همه پرسی کشور مملو از امید و اعتماد برای تغییرات است. بنابراین دولت باید استعفا دهد تا اوضاع جدیدی برای پیشرفت کشور رقم زده شود.البته، این تقاضایی است که هنوز مورد موافقت نخست وزیر ایتالیا قرار نگرفته است.

برلوسکنی روز گذشته - دوشنبه - با بیان اینکه هنوز 18 ماه از دوره قانونی دولت وی باقی مانده است، گفت:' به مخالفانم گفته ام باید با یکدیگر اصلاحاتی را انجام دهیم که نیاز کشور است. دولت ما تا پایان دوره قانونگذاری به فعالیت خود ادامه خواهد داد و اصلاحات لازم برای بهبود کشور را به عمل خواهد آورد.'

اما به راستی دلایل اصلی شکست برلوسکنی و همفکران راستگرایش در این همه پرسی چه بود؟

این دلایل را می توان به دو بخش داخلی و خارجی تقسیم کرد.

* دلایل داخلی

دلایل داخلی شکست برلوسکنی را می‌توان چنین برشمرد:

1- بحران اقتصادی: بحران اقتصادی 2007 که در اروپا ریشه دوانیده، باعث شد تا بسیاری از کشورها سیاست‌های ریاضت اقتصادی را در پیش گیرند.

به نوعی این اقدام، حمایت از بخش‌های خصوصی توسط دولت محسوب می‌شد امری که احزاب راست چندان تمایلی بدان ندارند. همزمان با حمایت از شرکت‌های خصوصی، حزب حاکم بسیاری از هزینه های دولتی را نیز کاهش داد به گونه‌ای که باعث نارضایتی مردم و برگزاری اعتراضاتی از سوی آنان شد.

طرح ریاضت اقتصادی موجب شد تا حقوق کارمندان و اعتبارات دانشگاه ها و مراکز تحقیقات به نحو چشمگیری کاهش یابد. دولت راست گرای برلوسکنی با همان مشکلاتی مواجه شد که دولت‌های سوسیالیست اسپانیا و یونان با آن مواجه بوده و نتوانسته اند از عهده این آزمایش سربلند بیرون آیند.

به هر حال، طرح ریاضت اقتصادی برلوسکنی موجب برانگیختن اعتراضات و برگزاری راهپیمایی‌های فراوانی علیه دولت شد و حتی برای نخستین بار دیپلمات‌های دولت ایتالیا علیه سیاست‌های دولت تهدید به اعتصاب کردند، اما نکته مثبت در اقتصاد ایتالیا کنترل بحران اقتصادی به گونه‌ای بود که کشور را به مرز ورشکستگی سوق ندهد. هر چند با شروع جنگ در لیبی این چشم انداز نیز ضعیف گردیده است.

2- شکاف در ائتلاف: دلیل دیگر شکست برلوسکنی ایجاد شکاف بین دو متحد دیرینه یعنی جان فرانکو فینی رییس مجلس نمایندگان ایتالیا و برلوسکنی بود . از مهمترین دلایل اختلاف بین این دو، قدرت گیری بیش از حد حزب لگای شمال بود که از متحدین اصلی برلوسکنی محسوب می‌ شود.

این اختلاف باعث شد تا فینی رییس مجلس ایتالیا با ایجاد حزب 'آینده و آزادی' راه مستقلی را در پیش گیرد. به این ترتیب حدود 30 نفر از طرفداران ائتلاف خط مشی خویش را از دولت جدا کردند. هر چند دولت توانست با رای اعتماد از سنای ایتالیا و همچنین از مجلس نمایندگان تنها با اختلاف دو رای همچنان بر سر کار باقی بماند، اما پیش بینی می شود این شکاف‌ها پس از شکست برلوسکنی در انتخابات شهرداری‌ها گسترش یابد و حزب راهکارهای دیگری را برای بقا جستجو نماید.

3- سیاست‌های دوگانه و تبلیغات منفی: برلوسکنی به دلیل اتخاذ سیاست‌های راست گرایانه از جمله مخالفت با مهاجرین و همچنین اسلام، تبلیغات نادرستی را در پیش گرفت که منجر به شکست او در انتخابات شهرداری‌ها و همه پرسی 13 ژوئن شد.

سیاست‌های نادرست او در زمینه مهاجرین و همچنین تشدید اسلام هراسی موجب گردید تا شهردار منتخب وی نتواند حتی در زادگاه تجاری خود، میلان که بیست سال در اختیار جناح راست بود، رای بیاورد. وی حتی در این راستا اظهار داشته بود که اگر به شهرداری جناح رقیب رای دهید این شهر را به بهشت مسلمانان و مهاجرین تبدیل خواهد کرد.

4- تخریب شخصیت برلوسکنی در رسانه های عمومی و دادگاه‌ها: افشای روابط نامشروع و پنهانی نخست وزیر، فساد مالی و سوء استفاده او از قدرت و برگزاری دادگاه‌هایی در این زمینه باعث شد تا شخصیت برلوسکنی از حالت کاریزمایی خارج گردیده و به یک فرد عادی مبدل شود. ارتباط با یک دختر مراکشی 17 ساله که از آن به عنوان روبی گیت یاد می‌شود منجر به کاهش بیشتر محبوبیت برلوسکنی شد و مردم ایتالیا احساس کردند نخست وزیرشان بیش از اندازه در امور شخصی خویش غرق گردیده است.

*دلایل خارجی

1- سیاست همراهی با آمریکا: برلوسکنی سیاستهای خود را به شدت به آمریکا نزدیک نمود و این سیاست‌ها به نحوی به ضرر وی عمل کرد. به طور نمونه ایتالیا با افزایش نیروهای خود در افغانستان به درخواست‌های آمریکا در این زمینه پاسخ مثبت داد اما این کار در شرایطی صورت پذیرفت که ایتالیا از لحاظ اقتصادی به شدت در مضیقه بود و رشد اقتصادی این کشور کمتر از یک دهم درصد ارزیابی می‌شد.

از سوی دیگر، ایتالیا سیاست‌های همسویی را با رژیم غاصب صهیونیستی اتخاذ کرد و این امر باعث گردید تا برخی از مردم ایتالیا از وی رویگردان شوند.

2- سیاست دوگانه در ارتباط با لیبی: ورود به جنگ لیبی در حالی که ایتالیا بیش از 20 میلیارد دلار در آن کشور سرمایه گذاری کرده است با منافع ملی ایتالیا سازگار نبود اما از آنجایی که دولت برلوسکنی خود را ملزم به اجرای تصمیمات ناتو می دید، در جنگ علیه لیبی مشارکت کرد.

سیاست دوگانه آغازین ایتالیا در ارتباط با لیبی و اعلام ورود به جنگ به دلیل سرمایه گذاری‌های این کشور در لیبی محسوب می‌شد، اما شرکت در جنگ نارضایتی و انتقاد برخی از احزاب و مردم ایتالیا را برانگیخت.

3- هجوم آوارگان لیبی و تونس به ایتالیا: هجوم آوارگان لیبی و تونس به ایتالیا باعث شد تا ایتالیا با بحران مهاجران روبه‌رو شود به گونه ای که این کشور حتی سعی کرد تغییراتی را در قوانین اتحادیه اروپا اعمال کند تا به مهاجران روادید شنگن اعطا شود. چنین کاری موجب می شد آنها بتوانند از ایتالیا خارج شده و به دیگر کشورهای اروپا سفر کنند. ایتالیا حتی در این روند تهدید کرد که از پیمان‌های منعقده خارج خواهد شد.

این مساله نیز باعث ایجاد معضلات اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی برای ایتالیا و کاهش محبوبیت برلوسکنی شده است .

4- تخریب شخصیت برلوسکنی در ویکی لیکس: افشای اسناد ویکی لیکس و تصوری که آمریکایی ها از وی به عنوان یک فرد خوش گذران و عیاش در اسناد خود ارایه داده بودند باعث شد تا وجهه وی نزد مردم ایتالیا خدشه دار شود و آنها دیگر تمایلی به سیاست‌های چنین نخست وزیری نداشته باشند. هر چند افشای این مساله، موجب عذرخواهی خانم هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا گردید اما از اثرات تخریبی آن علیه برلوسکنی نکاست.

اکنون به نظر می‌رسد با توجه به وقایع پیش آمده برلوسکنی دیگر نتواند به عنوان یک فرد قدرتمند به استحکام ائتلاف حاکم بر ایتالیا کمک کند، به گونه ای که حتی رسانه‌های در اختیار برلوسکنی و قدرت مالی وی نیز به کمکش نخواهند شتافت.

به همین دلیل، پیش بینی بر این است که بتدریج از نقش برلوسکنی در صحنه سیاست احزاب ائتلافی ایتالیا کاسته شود.

با این حال، برخی صاحب نظران بر این عقیده‌اند که وی تا سال 2013 دولت خود را ادامه خواهد داد اما به قدری قدرت آن شکننده خواهد بود که هر لحظه ممکن است دولت و ائتلاف حاکم دچار از هم گسیختگی شوند.

در این میان، اقتصاد نقش مهمی را ایفا خواهد کرد و طولانی شدن جنگ ناتو در لیبی نیز باعث خواهد شد تا فشارهای اقتصادی گسترش یافته و احتمال سقوط دولت ائتلافی ایتالیا را تشدید کند.

اما آنچه واضح است این است که مردم ایتالیا با حضور خود در همه پرسی به تمامی طرح‌های برلوسکنی از جمله مصونیت قضایی مقامات، ادامه برنامه هسته‌ای ایتالیا و پروژه خصوصی سازی آب رای منفی دادند.

ممنوعیت ادامه فعالیتهای هسته ای نیز باعث شد قرارداد جدید این کشور با فرانسه در زمینه احداث چهار نیروگاه هسته ای جدید به محاق فراموشی سپرده شود.

در مجموع، با توجه به وضعیت موجود به نظر می‌رسد دوره اقتدار برلوسکنی و جناح راست در ایتالیا به پایان راه خود نزدیک می‌ شود.

از : حسین طالبی


انتهای خبر / خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) / کد خبر 30451882

همگرایی یا وا گرایی اقتصادی : چالشی برای تئوری نوکارکرد گرایی

وقتی چینی ها، ناجی جهان می شوند 

اروپا - چین هم اکنون می تواند کشورهای اروپایی و آمریکایی را با طرحهای مارشال گونه خود نجات دهد و چینی ها نیز از چنین دیدگاهی استقبال می کنند.

 *حسین طالبی





همگرایی در اروپا با روند همگرایی اقتصادی شکل گرفت.اتحادیه اروپا با شکل گیری جامعه اقتصادی اروپا در سال 1957 و با توافقنامه رم بین 6 کشور اروپایی به منصۀ ظهور رسید. به نظر می رسد همان زمینه ای که باعث همگرایی این کشورها شد امروز زمینه های واگرایی این کشورها را فراهم آورده است. جنگ های اخیر در افغانستان، عراق و لیبی، تضادهای بین کشورهای اروپایی و آمریکا را آشکار ساخته و منطق قدرت طلبی و پیشرفت اقتصادی درسطح جهانی وبه شکل کاپیتالیستی آن را ارائه می کند. 

همانگونه که رهبر محافظه کار بریتانیایی لرد کرزن در میانه قرن بیستم اعتراف می کند، جنگ، امپراطوریهای اروپایی را تضعیف کرده و باعث برانگیختن قدرتها و آرزوهای ضدّاستعماری با رشدی باورنکردنی می شود. جنگ، همچنین، به انقلاب بلشویکی در روسیه دامن زده و زمینهٔ فاشیسم را مهیا می کند. سرانجام و مهمتر از همه اینکه، جنگ اروپا را از پا انداخته و روند انتقال مرکزیت را از این قارهٔ کهن به سمت ایالات متحده به صورتی ناگهانی شدت می بخشد. گویا بار دیگر تاریخ تکرار می شود. آمریکای کنونی دیگر نخواهد توانست رویۀ انزوا را درپیش گرفته و تنها به فکر رشد اقتصادی خود باشد. آنچه که اقتصاد آمریکا را در بحران اقتصادی 1929 نجات داد، انزوای این کشور از بازارهای اروپایی بود. اما اکنون این کشور در کانون کلیه تحولات جهانی اقتصادی و سیاسی قرار دارد و چین نقش آمریکای قرن بیستم را ایفا نموده و روند انتقال قدرت به سمت شرق افزایش می یابد. کشورهای دیگر نیز این رهیافت چین را مورد استفاده قرار داده و سعی دارند بدون استفاده از الگوهای رایج دول غربی در راستای ترویج شعارهای ایدوئولوژیک، منافع ملی خود را بدون استفاده از اینگونه شعارهای ایدئولوژیکی تعریف نموده و عملکرد چین را سرمشق راه خود قرار داده اند. 

در حال حاضر کشورهای اروپایی از جهات مختلفی خود را به آمریکا وابسته مرتبط می دانند . برخی از این کشورها هنوز هم خود را مدیون این کشور برای حل وفصل مسائل جنگ دوم جهانی دانسته و کمکهای اقتصادی آمریکا را در قالب طرح مارشال به خوبی به خاطر دارند. از سوی دیگر اروپایی ها از جهات امنیتی همچنان به آمریکا وابسته بوده و سعی دارند تا ضمن کاهش هزینه های امنیتی خود این نوع هزینه ها را بر این کشور تحمیل نمایند. اما موضوع لیبی نشان داد که دیگر آمریکا توانایی ورود به جنگ دیگری را ندارد و فرانسه و انگلستان هزینه های این جنگ را به همراه آلمان برعهده گرفتند. 

پیروزی چندین ماهه در این جنگ دو پیامد مهم را برای این کشورها به ارمغان آورد: اول، جاه طلبی های بعدی برای بازگرداندن دوران استعماری و افزایش پرستیژ نقش آزادیخواهانه در نظر کشورهای عرب را افزایش داد، اما از سوی دیگر اقتصاد اروپا را به سوی ویرانی بیشتر هدایت کرد. بحران لیبی شاید در وهله نخست اقتصادی و در جهت حل مشکل منابع نفتی و مواد خام کشورهای غربی تصور می شد اما بازده آن به این زودیها نمی توانست کشورهای اروپایی را منتفع و بهره مند سازد.

دوم اینکه از جهات اقتصادی، اروپایی ها، بحران خویش را با رکود تورمی تجربه می کنند. برنده جایزه اقتصادی نوبل پل کروگمن در 11 دسامبر 2011 در روزنامه نیویورک تایمز می نویسد: هنگام آنست که زمان فعلی را رکود همراه با سرخوردگی بنامیم، زیرا نرخ بیکاری دراروپا و آمریکا همچنان بالاست، رهبران، نهادها و سازمانها دولتی بی اعتبار شده اند و هیچ رشد قابل ملاحظه اقتصادی به چشم نمی خورد. در چنین حالتی ارزشهای دموکراتیک تحت فشار بیشتری هستند و خسارات اقتصادی نیز دوچندان می گردد. آنچه کروگمن به آن اشاره می کند، افزایش حرکت های ضددموکراتیک و اقتدارگراییِ مردم فریبی است که اروپا را در دوران بحران اقتصادی 1930 آلوده کرده و منجر به ایجاد حرکتهای افراط گرایانه چپ و راست کرده بود. شاید حداقل نگرانی اروپایی ها درهم شکستن واحد پولی یورو باشد که البته نگرانی های بیشتری هم در این زمینه وجود دارد . 

در مجموع به لحاظ تئوریک دو موضوع در بحران اقتصادی قابل بررسی است: اول، آثار سیاسی این بحران و سپس آثار اقتصادی آن. در این مقاله قصد نداریم به آثار سیاسی این بحران بپردازیم تنها به این نکته باید اشاره نمود که بحران فوق باعث حرکتهای سیاسی چپ گرا مانند جنبش وال استریت و حرکتهای افراطی راست گرایانه از جمله ترورهای کور افراطی در آلمان (توسط نئونازیستها)، حادثه مرگبار نروژ و اخیراً اقدامات تروریستی در ایتالیا و همچنین برکناری برخی از دولتها در یونان و ایتالیا شده است. 

* آثار اقتصادی بحران 

بحران اقتصادی اروپا باعث شد تا کشورهای درجه اول این قاره نیز درمعرض خطر جدی قرار گیرند. افزایش بیکاری، کاهش روند رشد اقتصادی، افزایش ریسک پذیری همراه با کاهش سرمایه گذاری و همچنین کاهش اعتماد به بازارهای سرمایه داری موجب شد تا نرخ طلا در بازار جهانی افزایش یافته و بازار سهام و اوراق بهادار افول نماید. بدین ترتیب بانکها، نخستین ورشکستگان چنین سیستمی بودند. افزایش کسری بودجۀ کشورهای اروپا به گونه ای پیش رفت که پیشگامان نخستین این بحران اقتصادی از جمله کشورهای ضعیف اتحادیه اروپا همچون یونان، ایرلند، اسپانیا و پرتغال به سوی درۀ سقوط گام برداشتند. 

اولین اقدام برای ممانعت از چنین سقوطی تأمین منابع مالی به صورت وام و قرض بود. اتحادیه اروپا برای آنکه بیماری مسری دول ضعیف تر به دیگر کشورها سرایت ننماید سعی کرد تا با اعطای وام و انواع اوراق قرضه، این کشورها را نجات داده و بیماری مسری را تسکین و مرهمی بخشد. اقدامات اتحادیه مدتی احتضار اقتصادی این کشورها را به تأخیر انداخت، اما وضعیت اقتصادی به گونه ای پیش رفت که دول اروپایی در خصوص یونان از طرح مارشال دوم سخن می گفتند. یعنی کمک های بلاعوضی که اقتصاد این کشور را به شکلی افسانه ای نجات بخشد.

لیکن کلیۀ این اقدامات ثمره و فایده ای نبخشید و حتی بدبینی مفرطی را در میان شهروندان یونانی ایجاد کرد. آنها آلمانی ها را مقصر قلمداد نموده تا بتوانند کار انجام نشده شان در جنگ دوم جهانی یعنی سیطره سیاسی و اقتصادی خود را بر یونان گسترش بخشند و آلمانی ها نیز دولت خود را مقصر قلمداد می کردند که مالیاتهای آنان و حاصل دسترنجشان را خرج یونانیهای تنبل می کنند. اما آیا اقدامات به معنای نجات یونان بود یا به معنای فنا شدن اروپا؟

پس از مدتی مشخص شد که بیماری مسری یونان به دیگر کشورها نیز سرایت کرده است و کشورهای اسپانیا، پرتغال و حتی ایتالیا نیز در معرض اپیدمی بحران اقتصادی قرار دارند. بنابراین اقدامات دیگری نیز در پی گرفته شد. بحران وارد فاز دوم خود گردید و طرحهای ریاضتی برای کشورهای در معرض خطر پیشنهاد و توصیه شد تا با کاهش هزینه ها و افزایش درآمدها نسبت به کاهش بدهی های خود اقدام نمایند. اما این راهکار نیز دور بسته ای بود که باعث نشد کشورهای اروپایی را از این بیماری مسری رهایی بخشد و طرحهای ریاضتی در کشورهای ایتالیا، یونان، ایرلند و انگلیس تنها منجر به کاهش بودجه های رفاهی گردیده و نارضایتی مردم را افزایش داد. 

با گسترش بحران اقتصادی مرحله سوم آن نیز که کنترل هرچه بیشتر منابع مالی بود، آغاز گردید. فرانسه و آلمان دو کشور نسبتاً قدرتمند اتحادیه سعی نمودند تا با ارائه ابتکاراتی بحران اقتصادی را در کنترل و به مهار خود درآورند و ابتکار عمل را به دست گیرند. نهایتاً سیستم نظارتی سخت آنان بر بودجۀ کشورهای عضو در راستای مبارزه با کاهش بودجه با مخالفت انگلستان روبرو شد و تنها نظر 17 کشور عضو اتحادیه مالی یورو را جلب کرد. بالاخره مرکل و سارکوزی برخی دیگر از کشورهای اتحادیه را نیز متقاعد ساختند تا مکانیزمهای نظارتی بر بودجه های کشورها را افزایش داده و تا آنجا که می توانند کسری بودجه را کاهش دهند. در این میان انگلستان ترجیح داد تا علیرغم آنکه واحد پول این کشور همچنان پوند است و از یورو استفاده نمی کند، از چنین طرحی دور مانده و برای حفظ استقلال مالی خود از آن استقبال نکند. اما در سوی مقابل کشورهایی که وارد منطقه یورو نشده بودند مانند دانمارک، لهستان، بلغارستان، رومانی، لیتوانی، لتونی با این موضوع موافقت نمودند و مجارستان، چک وسوئد نیز موضوع را به پارلمانهای خود احاله کردند.

بر اساس این طرح بودجه کشورهای عضو پیش از تصویب باید به نظارت کمیسیون اروپا برسد و آنها باید سعی کنند تا کاهش کسری بودجه را به نحوی تضمین نمایند تا اعتماد بازار مجدداً جلب شده و فعالیتهای اقتصادی ادامه یابد. اتحادیه حتی برای کشورهای ضعیف 200 میلیارد یورو به صندوق بین المللی پول کمک خواهند نمود. اما آیا این وضعیت به کشورهای اروپایی برای رهایی از این بحران کمکی خواهد نمود ؟

به نظر می رسد با نظارت شدیدتر اروپا بر ساز وکارهای اقتصادی اعتماد بازار بیشتر از بین برود و اقتصاد کاپیتالیستی دچار ضربات غیرقابل جبرانی گردد. کشورهایی که دارای اقتصاد نسبتاً ضعیف تری هستند با چنین اقدامی موافق اند زیرا می دانند که اتحادیه اروپا برای مصون ماندن خود به آنها نیز کمک خواهد نمود، اما با این حال این سوال نیز مطرح است که اگر وزنۀ کشورهای ضعیف اقتصادی بیشتر شود آیا فرانسه و آلمان به عنوان قدرتهای فعلی اقتصادی اروپا متعهد به نجات این کشورها خواهند بود یا خیر ؟ 

تنها راه رهایی از بحران اقتصادی اخیر تعدیل در سیاستهای پولی ومالی اتحادیه اروپاست. به عبارت دیگر آنها همزمان با افزایش اثرات بحران اقتصادی سعی دارند تا به سوی همگرایی هر چه بیشتر گام بردارند، در حالی که واگرایی می تواند برخی از این کشورها را حداقل از سقوط حتمی نجات دهد. بنابراین اولین تأثیر این بحران بر اروپا واگرایی هرچه بیشتر کشورهای عضو حداقل در زمینه های مالی است که با انگلستان آغازگردیده و به این کشور نیز ختم نخواهد شد.  

*چین، راه دیگر نجات بحران اقتصادی در اروپا 

چین، همانند آمریکای اواسط قرن بیستم می تواند نجات بخش اروپا باشد. رشد اقتصادی چین به گونه ای است که هم اکنون می تواند کشورهای اروپایی و آمریکایی را با طرحهای مارشال گونه خود نجات دهد و چینی ها نیز از چنین دیدگاهی استقبال می کنند. اروپایی ها، چین را رقیب اصلی خود در این بحران می دانند و کشورهای اروپایی درگیر قماری شده اند که در آن برنده همه چیز را خواهد برد و بازنده همه چیز را خواهد باخت. به طور خلاصه می توان اظهار نمود اتحادیه اروپا همانگونه که با اقتصاد متولد شد می تواند با ملاحظات اقتصادی نیز از بین برود. زیرا در اتحادیه اروپا اکنون کشورهای کوچک از نقش کشورهای بزرگتر به عنوان قیم اقتصادی و مالی این کشورها و تصمیم گیرنده اصلی در اتحادیه انتقاد می نمایند و کشورهای ضعیف تر که به امید بهره مندی از مزایای اقتصادی اتحادیه به این نهاد روی آورده بودند، به سمت ناامیدی پیش می روند. هرچند تاکنون منافع زیادی برای آنان داشته است اما هنگامی که کشورهای بزرگتر برای فرار از شیوع این بیماری رشته های حیاتی بیماران را قطع کنند، اتحادیه نیز روبه واگرایی خواهد رفت. 26349

 

* کارشناس اروپا وآلمان