vanda

international relation

vanda

international relation

بهار اعراب و خزان غرب


بهار اعراب و خزان غرب 

اروپا -  کشورهای شیخ نشین خلیج فارس، در صورت عدم اصلاح نظامهای توتالیتری خود از سرایت اندیشه های بهار عربی در امان نخواهند ماند که در این صورت بهار عرب خزانی سخت برای آنها و حامیان غربی آنها خواهد بود.

*حسین طالبی


تحولات رخ داده در جهان عرب با پیامهای متفاوتی از سوی کشورهای غربی روبرو شد. در تونس ومصر این تحولات با استقبال دیرهنگام اروپایی ها مواجه گردید و در لیبی به دلیل ماهیت و سرشت قذافی و کینه هاییکه اروپایی ها علیرغم تفاهمات و قراردادهایی که با وی منعقد کرده بودند با واکنش سریع انگلیس وفرانسه منجر به دخالت نظامی ناتو گردید، در حالی که آلمان از چنین مواضعی دوری جست. اتحادیه اروپا وغرب با استفاده از استانداردهای دوگانه سعی نمودند تا شتاب تحولات جهان عرب را با همراهی اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس کنترل نموده و تحولات را هدایت نمایند. برخی صاحبنظران اروپاپی معتقدند تحولات جهان عرب به دلیل مسائل اقتصادی نبودبلکه مردم این کشورها در جستجوی آزادی و دموکراسی بودند. اما یک نکته نیز در این خصوص فراموش شده است، اینکه انقلابهای عربی در حقیقت اعاده حیثیت از مردمی ستم دیده از استثمار بی وقفه غرب با استفاده از عروسکهای خیمه شب بازی بود. اروپا،سالها خاورمیانه را بخشی از حیاط خلوت خود محسوب می نموده است و هر آنچه در حیاط خلوت اتفاق بیفتد بر داخل این کشورها نیز تأثیر گذار خواهد بود. رشد وابستگی اروپا و خاورمیانه به دلایل تاریخی وجغرافیایی است.
کشورهای انگلیس، فرانسه،ایتالیا و اسپانیا قبلاً دراین منطقه دارای مستعمراتی بوده اند؛ بنابراین تحولات این منطقه تأثیر مستقیم بر امنیت اجتماعی و اقتصادی ونظامی اتحادیه اروپا خواهد داشت؛ منجمله به منظور جلوگیری از هجوم مهاجران به این کشورها و تأثیربروز ناآرامی ها دراین منطقه و گسترش تروریسم و ....اتحادیه سعی نمود تا با اتخاذ راهکارهایی از خطرات این همسایگی درامان مانده وازآن دوری جوید.

اتحادیه اروپا تصور می کرد با کمک به حفظ ثبات در خاورمیانه و گفتگوهای اقتصادی وانتقادی حقوق بشری خواهد توانست از سرایت بی ثباتی (spill over) در اروپا جلوگیری کند.به همین دلیل اروپا با ادامۀ سیاست همسایگی که در سال 2004 پی ریزی شد و در سال 2011 پس از تحولات بهار عربی این سیاست با شعار افزونتر و بیشتر ادامه یافت تا به گونه ای کشورهایی که در جهان عرب در جهت گسترش دموکراسی و رعایت حقوق بشر به شیوه غربی گام بر میدارند از منافع این برنامه بیشتر بهره ببرند، مسیر همیشگی خود را ادامه داد.
در برنامۀ جدید اتحادیه بر ارتباط با سازمانهای مردم نهاد در کشورهایی که بهار عرب را تجربه کردند، بیشتر تاکید شده و همچنان گسترش دموکراسی وحقوق بشر در برنامه های اتحادیه در اولویت قرار گرفته است. اما از سوی دیگر چالشهایی وجود دارند که بهار عربی را به معضلی بزرگ برای غرب و اتحادیه تبدیل خواهد نمود:


1-دیپلماسی استفاده از استانداردهای دوگانه: همکاری اتحادیه اروپا و شورای همکاری خلیج فارس در بحرانهای لیبی، مصر و سوریه بیانگر یک اتحاد نامیمون بود. اتحادیه اروپا که از سویی به دنبال ایجاد دموکراسی در جهان عرب بود با کشورهایی در این راستا همگام میشدکه خود اسیر دیکتاتورهایی شبیه به قبل از دوران آزادی کشورهای بهار عربی بودند. در حقیقت کشورهای عربی شورای همکاری خلیج فارس به دلایل دیگری در بهار عربی مداخله می کردند. آنها از یکسو خواستار افزایش نفوذ خود بوده واز سوی دیگر مشکلات خود را به مرزهای خارجی سوق داده و فرافکنی میکردند. در حالی که اعتراضات در این کشورها وکشورهای همجوار آنان به شدت با سرکوب و مشت آهنین پاسخ داده میشد و این اقدامات نیز با سکوت غربی ها وحمایت آنان همراهی می گردید .


2- نزاع فلسطین ورژیم صهیونیستی: کشورهای اروپایی و غربی هنوز نتوانسته اند رژیم صهیونیستی را متقاعد به روند ایجاد صلح و سازش نمایند. روندی که به نظر می رسد با تثبیت کشورهای بهار عربی دیگر جایی برای مذاکره و صلح بین دوطرف باقی نخواهد گذارد. تلاش رژیم صهونیستی همانند کشورهای حوزه خلیج فارس مشابه است و مقامات این رژیم اختلافات و بی درایتی داخلی خود را با انگشت اتهام به سوی ایران نشانه گرفته اند. به نظر میرسد اتخاذ چنین رهیافتی در هر دو سو مشابه است. اما رژیم صهونیستی و آمریکا از آینده مبهم بهار عربی که میتواند علیه این کشورها رقم بخورد، نگران اند. برخی معتقدند سیاست اتحادیه و آمریکا در خاورمیانه در توازن و هماهنگی با یکدیگر قرار دارد. اما اروپایی ها اولویت نخست خاورمیانه را حل معضل فلسطین ورژیم صهیونیستی دانسته و معتقدند تروریسم و افراط گرایی اسلامی و گسترش سلاحهای جمعی از این موضوع نشات میگیرد.اما آمریکاییها معتقدند که اولویت سیاست خارجی باید مبتنی بر مبارزه با تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی باشد وصلح و آرامش تاهنگامی که این دو تهدید ازمیان برداشته نشوند به تحقق نخواهد پیوست.


3- شکست دولتها، فقر، نزاعهای منطقه ای و تروریسم، ثبات منطقه خاورمیانه را مورد تهدید قرار داده است. کشورهایی مانند عراق، لبنان، افغانستان و فلسطین به شدت دراین زمینه و برخورد با این معضلات ضعیف هستند. قدرت در مصر، لیبی و تونس در اختیار اسلام گرایان قرار گرفته است که بالقوه توانایی بی ثبات کردن رژیمهای توتالیتر منطقه را دارند. هرچند اتحادیه بر سیاستهای اقتصادی وهمسایگی خود تاکید دارد اما آیا این سیاستهای که در دوران رژیمهای توتالیتری شکست خورده تلقی می گردید آیا خواهد توانست در دوران بهار عربی مفید وکارا باشد؟ به نظر میرسد اتحادیه اروپایی که خود برای رشد وبهبود وضعیت اقتصادی نیاز به کمک چین دارد، نخواهد توانست کنترل اوضاع را در کشورهای بهار عربی به دست گیرد و زمینه را برای رقبای خود مانند چین فراهم خواهد اورد .


4- مسابقه تسلیحاتی در خاورمیانه: مسابقه تسلیحاتی در خاورمیانه منجر به تشدید وخامت اوضاع این منطقه خواهد گردید. این مسابقه ای است که کشورهای غربی با افزایش تبلیغات ایران هراسی خود به راه انداخته و به دنبال منافع وافزایش فروش تسلیحات نظامی خود در رکود اقتصادی فعلی در اروپا هستند. بی اعتمادی بازیگران عمده منطقه به یکدیگر و مشکلات بالقوه منطقه می تواند این مسابقه را تشدید نماید.


5- اختلاف در مفاهیم فرهنگی ودموکراسی:‌دموکراسی وارزشهای غربی در جهان غرب متفاوت با دموکراسی و ارزشهای جهان اسلام است. به همین دلیل و با توجه به عدم درک غربیها از تفاوتها و تکثر فرهنگی در جوامع مختلف آنها سعی دارند دموکراسی به شیوه غربی را در کشورهای بهار عربی به بوته آزمایش بگذارند. اقدامی که منجر به شکست سیاستهای اتحادیه اروپا خواهد شد و کشورهای بهار عربی را به سوی سیاستهای مستقلانه تری هدایت خواهد نمود.


6- افزایش اسلام گرایان سلفی: افزایش طرفداران اسلام گرایان سلفی معضل دیگری است که اتحادیه اروپا با آن مواجه خواهد بود . آیا حرکتی که تا چندی پیش غرب وآمریکا علیه آن موضع گرفته بودند بار دیگر با قدرت گرفتن این اسلام گرایان به نفع غربی خواهد بود یا خیر؟ با توجه به انگیزه های اسلام گرایان سلفی به نظر میرسد این حرکت همچنان مخالفت خود را با هرگونه سازش و تفاهم با ارزشهای غربی ادامه داده و آینده همکاریهای دوطرف را در معرض خطر قرار خواهد داد. اتفاقاتی که در مصر در قبال مسیحیان این کشور و در ارتباط با رژیم صهیونیستی رخ داد، کشورهای غربی را از مداخله همه جانبه در سوریه برحذر داشته است. ترکیه نیز گرچه ابتدا از چنین تحولاتی استقبال مینمود اما در صورت سرایت این تحولات در منطقه کُرد نشین سوریه، این کشور نیز استراتژی خود را در قبال دولت بشار اسد با تحفظ دنبال خواهد نمود .


با عنایت به عوامل فوق و با لحاظ این نکته که اروپایی ها خود دچار بحرانهای اقتصادی فراوانی هستند سیاستهای کشورهایی که بهار عرب را تجربه کردند،در آینده ای نه چندان دور به معضلی علیه کشورهای غربی مبدل خواهد گردید. کشورهای شورای همکاری خلیج فارس نیز علیرغم تلاش متحدین غربی آنها در راستای حمایت از آنان، در صورت عدم اصلاح نظامهای توتالیتری خود از سرایت اندیشه های بهار عربی در امان نخواهند ماند که در این صورت بهار عرب خزانی سخت برای دول غربی رقم خواهد زد.


*کارشناس اروپا




http://www.khabaronline.ir/detail/204384/World/europe

اژدهای زرد و راهبرد جدید نظامی آمریکا

اژدهای زرد و راهبرد جدید نظامی آمریکا 

آمریکا - آمریکا پس از استقرار سپر دفاع موشکی، تأمین امنیت اروپا را در مقابل روسیه به کشورهای اروپایی واگذار خواهد نمود و در راهبرد جدید خود به منظور مقابله با اژدهای اقتصادی و نظامی چین بر آسیا و اقیانوسیه متمرکز خواهد شد.

*حسین طالبی
چند ماهی از اعلام استراتژی جدید آمریکا می گذرد. طبق اعلام رسمی مقامات این کشور راهبرد نظامی جدید آمریکا بر کاهش بودجه ارتش و نظامیان آمریکایی متمرکز شده است. اما این راهبرد بر حضور هرچه بیشتر آمریکا در منطقه آسیای جنوب شرقی و گسترش پایگاههای این کشور در این منطقه نیز تاکید دارد. کارشناسان سیاسی دلیل افزایش حضور آمریکا در این منطقه را در دراز مدت قدرت گرفتن چین از جنبه های نظامی واقتصادی برآورد می نمایند. اما آیا با اتخاذ استراتژی جدید آمریکا، دخالتهای این کشور در دیگر نقاط جهان نیز کاهش خواهد یافت؟ 
پاسخ هر چه باشد، آنچه که در این راهبرد مشخص و محرز است، عبارتند از : 
1- کاهش نظامیان آمریکایی از 570 هزار نیرو به 490 هزار
2- کاهش 6 میلیاردی بودجه 531 میلیاردی وزارت دفاع آمریکا درسال 2013 
3- کاهش حضور آمریکا در پایگاههای نظامی این کشور در اروپا براین اساس کاهش بودجه وزارت دفاع آمریکا علاوه بر موارد فوق مبتنی بر: 
الف- کاهش حقوق نظامیان آمریکایی 
ب- حفظ ناوهای هواپیمابر فعلی آمریکا و تأخیر در به کارگیری و سفارش ناوهای هواپیمابر جدید و همچنین تأخیر در سفارش ساخت زیردریایی کلاس ویرجینیا خواهد بود.
4- تأخیر در خرید جنگنده های F-35 و همچنین تأخیر در ساخت زیردریایی هایی که موشکهای دوربرد هسته ای را حمل می کنند نیز در این برنامه پیش بینی شده است. 
اما از سو ی دیگر آمریکا در صنایع پیشرفته، هواپیماها و ماشینهای جنگی بدون سرنشین افزایشی 30 درصدی را طی چهارسال آینده شاهد خواهد بود و همچنین با افزایش ده درصدی در واحد نیروهای ویژه آمریکا تعداد این افراد به 70هزار نفر خواهد رسید 
اتخاذ راهبرد جدید نظامی آمریکا در حقیقت ناشی از چند مسأله است: 
1- شکست این کشور در عراق وافغانستان . 
2- فشار افکار عمومی آمریکا؛ جهان و کشورهای اشغال شده در ارتباط با حضور نظامیان آمریکایی در عراق وافغانستان
3- انتخابات ریاست جمهوری آمریکا 
4- پیشرفت فناوری و تکنولوژی
5- افزایش قدرت اقتصادی و نظامی چین
6- واگذاری بخشی از مسائل امنیتی آمریکا به متحدین این کشور
آمریکا پس از عدم موفقیت در عراق وافغانستان سعی نمود در عراق نیروهای خود را ازاین کشور خارج نموده و در افغانستان نیز به مذاکره با طالبان تن دردهد. آمریکا که در حقیقت برای اعطای آزادی به عراق و افغانستان آمده بود، به دلیل ناآشنایی با فرهنگ این کشورها و در نظر نگرفتن ارزشهای آنان باعث شد تا نومحافظه کاران آمریکایی در گسترش افکار خود مبنی بر گسترش دموکراسی به شیوه مسلحانه و مداخله جویانه، آنگونه که در آلمان پس از جنگ دوم جهانی مثال می زنند، تعمق و تجدید نظر نمایند. 
از سویی آمریکا از چند جهت با مخالفت حضور خود در کشورهای فوق مواجه شد. از یکسو افکار عمومی آمریکا از حضور و کشته شدن نظامیان آمریکایی ابراز نگرانی می نمود و از سوی دیگر افکار عمومی جهان حضور نظامیان آمریکایی را سبب افزایش قتل عام شهروندان عادی می دانست. از طرفی مردمِ کشورهای اشغال شده، آمریکا را مسبب تمامی بلایا و فجایع انسانی وارده بر خود تلقی می نمودند. لذا تأکید بر ادامۀ حضور نظامیان آمریکایی باعث افزایش هزینه حضور آنان در منطقه گردید و به همین دلیل رهیافت کاهش نیروها در مناطق اشغالی اتخاذ شد و آمریکا نیز به واسطه حساسیت کشورهایی مانند روسیه با کاهش حضور نمادین خود در موضوع لیبی سعی کرد تا قدرت نرم این کشور را افزایش بخشند. 
از جمله ابعاد دیگر اتخاذ رهیافت کاهش حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه شعارهای تبلیغاتی انتخابات ریاست جمهوری دموکراتها بود. اوباما با شعار کاهش بودجه نظامی، خروج نظامیان این کشور از کشورهای اشغال شده و افزایش چهرۀ صلح دوستی آمریکا برای احیای حیثیت این کشور توانست در انتخابات ریاست جمهوری این کشور پیروز شود. اخیراً نیز با آغاز رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا سیاستهای وی در این زمینه تسریع و تشدید شده است، اما اقداماتی همچون اهانت به قرآن کریم و اهانت به اجساد گروه طالبان و کشتن شهروندان پاکستانی نتوانسته است چهره منفور آمریکا را حتی در نزد دوستان این کشور ترمیم بخشد. 
در مجموع می توان گفت کاهش هزینه های نظامی آمریکا دلایل متعددی دارد که بدیهی ترین آن خروج نظامیان آمریکایی از عراق وافغانستان و برخی از پایگاههای اروپایی آنان مانند آلمان خواهد بود. اما باید در نظر داشت که آمریکا دیگر با استفاده از تکنولوژی های جدید قصد ورود به کشورها و اشغال آن را با توجه به تجربۀ تلخ عراق وافغانستان ندارد، اما این به معنای عدم دخالت این کشور در دیگر نقاط جهان نخواهد بود. هواپیماها و ماشین آلات نظامی مدرن بدون سرنشین از ویژگیهای استراتژی جدید آمریکاست. هرچند این ویژگی انتقادات احتمالی از سوی افکار عمومی جهان نسبت به آمریکا را با توجه به اتفاقاتی که در پاکستان رخ داد، کاهش نخواهد داد، اما این احتمال وجود دارد که چنین رهیافتی قدرت اقناع افکار عمومی آمریکا را داشته باشد. 
این کشور پس از استقرار سپر دفاع موشکی، تأمین امنیت اروپا را در مقابل روسیه به کشورهای اروپایی واگذار خواهد نمود و در راهبرد جدید خود به منظور مقابله با اژدهای اقتصادی و نظامی چین بر آسیا و اقیانوسیه متمرکز خواهد شد. اما همچنان که ذکر شد از دیگر مداخلات خود در سایر نقاط جهان نیز چشم پوشی نخواهد کرد و به نظر می رسد مداخلات جدید به نحو چشمگیری همراه با فناوری های نوین و افزایش ابزارهای نفوذ در رهیافت قدرت نرم با همراهی قدرت سخت که از آن به عنوان قدرت هوشمند یاد می شود، خواهد بود. رهیافت جدید آمریکا تقریباً مشابه رهیافت انگلیسی ها در اواسط قران بیستم است که به جای استعمار مستقیم با استفاده از منابع مالی این کشورها به استعمار غیر مستقیم آنان ادامه دادند.
*کارشناس مسائل سیاسی 

49263

پشت پردۀ بازیگری اروپایی ها در خاورمیانه

ت پردۀ بازیگری اروپایی ها در خاورمیانه 


اروپا - اولویت های اتحادیه اروپا متفاوت از اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس است. اشتراک نظر این دو کاهش نفوذ معنوی ایران در منطقه است.

*حسین طالبی


سیاست خارجی اتحادیه اروپا در میان سه تئوری واقع گرایی، نوواقع گرایی و بین الدولی تبیین میگردد. سیاستهای نوکارکردگرایی که علل و عوامل اتحاد کشورها اروپایی را بیشتر در امور اقتصادی و اجتماعی تبیین نموده بود با توجه به بحران اقتصادی اروپا و تحولات خاورمیانه تا حدودی بی اثر و کمرنگ گردیده است. به نظر می رسد اتحادیه اروپا با توجه به بحران اقتصادی اکنون به سوی واگرایی بیشتر گام برمی دارد و به عبارتی این سازمان تا هنگامی که در راستای منافع اقتصادی این کشورها باشد می تواند سکوی وحدت کشورهای اروپایی باشد اما در صورت تضاد منافع اقتصادی کشورها، این سازمان توانایی های خود را از دست خواهد داد. 
سیاست خارجی اتحادیه اروپا بنا بر نظر واقع گرایان بر قدرت کشورهای بزرگ و معظم اتحادیه استوار است. واقع گرایان بر این باورند شکل گیری اتحادیه اروپا در راستای منافع ملی کشورهای عضو و به ویژه کشورهای بزرگ شکل گرفته و بنابراین اگر منافع این کشورها ایجاب نکند، اتحادیه نیز از هم فرو خواهد پاشید. اندرو موراوچیک (نظریه پرداز آمریکایی و مکمل کننده تئوری بین الدولی) نیز بر این باور است که منافع اقتصادی، کشورهای اتحادیه اروپا را در کنار یکدیگر قرار داده است. سیاست خارجی اتحادیه اروپا در خاورمیانه بیانگر آنست که این سازمان در دوران جنگ سرد بیشتر از قدرت نرم خود استفاده نموده و امنیت اتحادیه را به کشور آمریکا واگذار نموده است. اما پس از جنگ سرد سیاستهای اتحادیه دارای چند ویژگی مهم بوده است:
1- دشواری تصمیم گیری در سیاست خارجی اتحادیه به ویژه با ورود کشورهای جدید
2- افزایش تلاش برای هماهنگی سیاست خارجی دول عضو
3- تداخل بیشتر منافع ملی دول عضو
4- تشتت در آرای اتحادیه و دیدگاهها و نظرات دول انگلیس، آلمان و فرانسه در بحرانهای خاورمیانه
5- ایجاد نیروهای نظامی واکنش سریع اروپایی
6- تلاش برای استفاده از قدرت سخت در اتحادیه به ویژه در لیبی
7 - استفاده توأمان از قدرت نرم و سخت و یا به عبارتی قدرت هوشمند در اتحادیه
8- اتخاذ قدرت نرم در قبال سوریه
اتحادیه اروپا در سیاست های خاورمیانه ای خود از قدرت نرم استفاده بسیاری برده است. تلاش برای تثبیت روند صلح خاورمیانه، روند بارسلون، سیاست همسایگی اروپا، شراکت در گروه چهارجانبه و کمکهای مالی از جمله سیاستهای معطوف به قدرت نرم اتحادیه بوده است. اما کشورهای اتحادیه اروپا در بحرانهای خاورمیانه که بعضاً به قدرت سخت نیاز داشته بر اساس منافع ملی خود و دیدگاه حاکم بر امور داخلی هر کشور تصمیم گیری و اقدام نموده اند. اساساً در بحرانهای خاورمیانه اتحادیه اروپا با درک دشواری هماهنگی سیاست خارجی کشورهای عضو، اتخاذ تصمیم را برعهده دول عضو گذارده است. از سوی دیگر اتحادیه اروپا ساز وکار لازم را برای استفاده از قدرت سخت دارا نبوده و حتی در صورت داشتن چنین سازوکاری هماهنگی کشورهای عضو با علائق و منافع متفاوت امری غیر واقع و دشوار است. با بررسی سیاست خارجی اتحادیه، سیاستهای این سازمان در راستای قدرت نرم را می توان در ایجاد روند بارسلونا، بنیان نهادن سیاست همسایگی، افزایش دیپلماسی چندجانبه و مذاکره در خاورمیانه مشاهده نمود. اما باید اذعان داشت که همه کشورهای عضو در این موضوع منافع یکسانی نداشتند. 
سیاست خارجی کشورهای قدرتمند اتحادیه درجستجوی اهداف ذیل بود : 
1- کسب بازارهای نوین در خاورمیانه 2– کسب منابع مطمئن انرژی 3- ایجاد صلح وثبات در منطقه به منظور افزایش مبادلات تجاری 4- جلوگیری از هجوم آوارگان و مهاجرین 5- مبارزه با حرکتهای تروریستی و افراطی. 
نگاهی به مواضع متفاوت کشورهای اروپایی در خاورمیانه بیانگر آنست که این کشورها بعضاً و در شرایط متفاوت مصالح ومنافع ملی را بیشتر از منافع اتحادیه در نظر گرفته اند. موضوع بحران عراق، بحران فلسطین و بحران لیبی و اخیراً بحران سوریه را در این تحلیل می توان در جدول ذیل خلاصه نمود. در خصوص بحران و جنگ دوم غرب با عراق کشورهای اتحادیه به دو نگرش تقسیم شدند برخی معتقد بودند که دخالت یکسویه آمریکا باعث بی اعتباری سازمان ملل شده وبرخی دیگر همانند انگلیس با سیاست آمریکا همسویی و همراهی نموده وسعی کردند تا طرح حمله به عراق را هموار نمایند. در خصوص بحران فلسطین نیز بعضی کشورهای اتحادیه سعی دارند تا با ایجاد دو دولت در سرزمینهای اشغالی موضوع اختلاف در این منطقه را فیصله دهند و همچنین تمایل دارند تا از نفوذ معنوی کشورهایی مانند ایران و سوریه در این منطقه بکاهند.
در بحران لیبی نیز کشورهای قدرتمند اروپا مانند انگلیس و فرانسه رهیافتی جداگانه اتخاذ نموده و با تحمیل جنگ سخت بر منطقه باعث سرنگونی معمر قذافی شدند. اما آلمان ضمن پرهیز از چنین موضعی سعی نمود قدرت نرم خود را در این بحران مورد استفاده قرار دهد. اکنون سوریه در وضعیتی قرار دارد که کشورهای اتحادیه اروپا سعی دارند مجدداً توانایی های خود را در معرض امتحان قرار دهند، اما نگرش این کشورها شاید به دلیل وخامت اوضاع اقتصادی آنان بیشتر بر رهیافت قدرت نرم تمرکز دارد. فراخوانی سفیر ایتالیا، انگلیس و برخی از کشورهای اروپایی، تعلیق فعالیتهای سفارت آمریکا، اتخاذ تحریم ها و اعمال مجازاتها علیه سوریه توسط اتحادیه، دیدار با معارضین سوریه و استفاده از سکوی اتحادیه عرب در جهت اقناع روسیه و چین در شورای امنیت از مصادیق جنگ نرم غرب علیه این کشور به شمار می رود. حتی می توان به رأی گذاشتن قطعنامه علیه سوریه که به اذعان غربی ها با مخالفت روسیه و چین روبرو می شد را نیز از مصادیق جنگ نرم برشمرد. به نظر می رسد اتحادیه به دلیل همجواری سوریه با رژیم صهیونیستی و وضعیت نامناسب اقتصادی کشورهای اروپایی و وجود گروههایی مانند حزب الله لبنان سعی دارد تا از رهیافت قدرت نرم خود علیه سوریه استفاده نماید.
هر چند برخی از کشورهای اتحادیه مانند فرانسه طرح کمکهای بشردوستانه به شهروندان سوریه را مطرح نموده اند. به هرحال اتحادیه درصدد است با فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک علیه سوریه با استفاده از سازمان ملل و اتحادیه عرب دولت سوریه را وادار به تعامل با مخالفین نماید. اما آنچه مسلم است آمیخته شدن منافع کشورهای اروپایی با امنیت رژیم صهیونیستی در منطقه است. از سوی دیگر شاید آنچه که روسها را نسبت به ندادن رأی مثبت به قطعنامه شورای امنیت علیه سوریه متقاعد نموده، تجربه لیبی است. زیرا این کشور از اتفاقات لیبی نتوانست بهره چندانی را کسب نموده و این احتمال نیز وجود دارد که چنین مواضعی در حیات خلوت روسیه در آینده اتخاذ شود. اتحادیه عرب نیز اکنون در موقعیت خطیری قرار دارد. شورای همکاری خلیج فارس با استفاده از قدرت نرم خود درصدد مشروعیت زدایی از دولت بشار اسد است اما اولویتهای اتحادیه اروپا شاید متفاوت با آن چیزی باشد که اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس در نظر دارند. اشتراک نظر این دو کاهش نفوذ معنوی ایران در منطقه است، اما اتحادیه اروپا بیشتر دغدغۀ امنیت رژیم صهیونسیتی را مدنظر قرار می دهد در حالی که اتحادیه عرب و کشورهای شورای همکاری خلیح فارس از گسترش انقلابهای منطقه به کشورهای این حوزه در هراسند. اما آیا رهیافت تعامل وهمکاری همچنان ادامه خواهد یافت؟ این سوالی است که آینده به آن پاسخ خواهد داد.

مواضع و سیاست های اروپا در برخورد با منازعات خاورمیانه

تئوری ها
بحران عراق
بحران فلسطین
بحران لیبی
بحران سوریه
نوواقع گرابان (نومحافظه کاران با دیدگاه حقوق بشری مانند فوکویاما)
 
فرانسه و آلمان با دید واقع گرایان کلاسیک همراهی کردند . انگلیس و کشورهای جدیدی که به اتحادیه پیوسته بودند از سیاستهای آمریکا و نومحافظه کاران حمایت کردند.
1- گسترش دموکراسی 2- استفاده از منابع نفتی عراق 3- ایجاد بازار مصرف 4- ایجادپایگاههای نظامی 5 – افزایش پرستیژ
1- تلاش برای ترویج دموکراسی 2- ایجاد توازن بین دو طرف درگیر
 
فرانسه و انگلیس با دید نومحافظه کاران در این جنگ شرکت کردند. آلمان با دید واقع گرایی کلاسیک در این عملیات شرکت ننمود.
1-حمله به کشور لیبی به منظورحمایت از حقوق بشر و گسترش دموکراسی 2- استفاده از منابع نفتی این کشور 3- افزایش نقوذ قدرت و پرستیژ کشورهای درگیر فرانسه و انگلیس 4- کنترل تحولات آتی خاورمیانه
1- تلاش کشورهای اتحادیه برای استفاده از قدرت نرم 2- تغییر در ژئوپولیتیک منطقه و اتحادیه های منطقه ای 3- کاهش تنش های منطقه ای با توجه به همجواری سوریه با رژیم اسراییل
تئوری بین الدولی
 
1-ایجاد بازار مصرف 2- استفاده از منابع نفتی عراق3- تامین امنیت انرژی
کسب رضایت کشورهای عربی خاورمیانه جهت تأمین امنیت انرژی و بازار مصرف
1- تامین منابع انرژی
2- ایجاد بازار مصرف
1- تلاش جهت کسب رضایت دول عربی از جمله عربستان و قطر و فروش تجهیزات نظانی به این کشورها 2- استفاده از تنش های سوریه در جهت افزایش مبادلات با رژیم صهیونیستی
 
قدرت نرم و سخت
 
1- استفاده کشورهای اروپایی از قدرت نرم و سخت انگلیس از قدرت سخت 2- آلمان و فرانسه از قدرت نرم
استفاده از:  1- دیپلماسی چند جانبه 2- مذاکره و کمکهای مالی 3- اقناع افکار عمومی
1- استفاده از قدرت نرم توسط آلمان 2- قدرت سخت توسط انگلیس و فرانسه
1- استفاده دول اتحادیه از قدرت نرم به منظور کاهش تنش در مرزهای رژیم صهیونیستی